این روزا دلم خیلی گرفته
زندگی واسم یه نواخت شده همش دارم فکر می کنم
دلم می خواد برم یه جای دوره دور ولی خوب چی کنم که نمی شه
تو دل تنگیام فقط می نویسم از احساسم از قلبم که اگه اونم نداشتم الان دلم از تنهایی و غم منفجر شده بود
اصلا این زندگی چه فایده ای داره ؟
که چی! ادما که یا دلشون شکسته یا مشکلات فراوون دیگه! میگن هر انسانی می خواد به دنیا بیاد خدا زمین و نشونشون می ده و می پرسه :دوست داری بری زمین؟
ولی! خدایا من اشتباه کردم من نمی خوام اینجا بمونم
نمی خوام وقتی قلبم مثل یه گل روی بوته ای که عمرشو کرده پژمرده و تنهاست و نفسای آخرشو داره می کشه حالا چه فرقی می کنه که بوته هنوز سر پاست؟؟؟
وقتی مدرسه می رفتم یه بیت شعر بود که خیلی دوستش داشتم:
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید قفسم برده به باغی ودلم شاد کنید
احساس این پرنده کوچولو رو خوب درک می کنم چون تو این قفس بزرگ زندگی اسیرم
دلم می خواست پرواز کنم و از این قفس لعنتی فرار کنم از همه این ادمایی که هدفاشون مثل باد کردن باد کنکی می مونه که آخرش می ترکه و اون وقت خیلی دیره...
|